همش ميام راجع به اتفاقايي كه مي افته و حال و روزم بنويسم نمي تونم. يكي دو روزي مي شد كه جلوي گريم رو گرفته بودم. ديشب بعد از چند هفته تصميم گرفتم تو تراس بخوابم. سه نصف شب رفتم دراز كشيدم رو رخت خواب. براي يه لحظه دست بردم به گوشي و عكساي گربم رو نيگا كردم. عكسارو ديدن همانا و زير گريه زدن همانا. خوابيدم و كابوس هميشگي تكرار شد. خواب ديدم يه بچه گربه (نه گربه خودم)، يه بچه گربه حنايي خيلي آروم كنار من خوابيده. گربه منبع
درباره این سایت