چن روز پيش تو واتساپ با يكي از دوستان داشتيم حرف مي زديم. قرار بود چند صفحه نكته براش بفرستم. سر صحبت درباره ساعت مطالعه شد گفتم ساعت مطالعم اومده پايين (يا يه همچين چيزي گفتم). عكس پيشولمو براش فرستادم به شوخي و با خنده گفتم: مادر شدم، بچم پدرمو در آورده! من اين حرف و زدم و خدام جدي گرفت. گفت نمي خوايش ديگه، معلومه. مي برمش تا آدم شي! از وقتي نفسم رفته هر لحظه دارم يه سناريو تو مغزم مي نويسم كه چرا خدا اينو از من گرفت و يه دادگاه برگزار مي كنم و در آخر گفتم منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

گروه دلنوازان،کانال دلنوازان،گپ دلنوازان آرلیس melateeshgh جوک و لطیفه آپلود سنتر موگفل تک ترانه موزیک/جدید ترین موزیک ها گوگل